محمد حسام جانمحمد حسام جان، تا این لحظه: 10 سال و 10 روز سن داره

♥ عطر گل محمدی ♥

دندون آسیاب فسقل خان

فسقل من الان یه سه چهاروزی هست متوجه دندونای آسیابت شدم اونم سه تا باهم واسه همین یه خورده ای آدیت شدی یه دو روزی تب داشتی وحالت خوب نبود اما از دیروز عصر خدارو شکر تبت کاملاً برطرف شدو الان بهتری دیشب یکی دوساعتی برق رفت وشماهم که انگار دنیارو بهت داده بودن یه ذوقی میکردی واین ور و اون ور میرفتی و بازی میکردی عمه وبابایی هم برات نور انداخته بودن منم که مشغول درس خوندن بودم وبا رفتن برق ول شد به شما نگاه میکردم و ذوق میکردم این روزا روزای امتحانه امروز هم اولین امتحانمه دوتا تو یه روز شرایط درس خوندم تواین ترم با ترمای قبل فرق میکنه این ترم عشق دلم که شما باشی خیلی وابسته شدی و دیگه خیلی پایین (خونه بابا بزرگ)نمیمونی منم خیلی فرصت خوندن ...
19 خرداد 1394

مامان غافلگیر میشود...

عشقم دیروز بعد از اینکه پست دیروز تو گذاشتم باهم رفتیم حمام شمارو زود حمام دادم دادمت به بابایی که لباس تنت کنه بعد از چند دقیقه اومدم بیرون وچشمم خورد به تو وبابایی وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای   جیییییییییییییییییییییییییییییغ موهات ... بابایی تو فاصله ای که من حموم بودم تقریباً همه ی موهاتو زده بود  خیییییلی عوض شدی خودتم میخندیدی.عزیزم خیلی عوض شدی اما خیلی بامزه ودوست داشتنی هستی همه از دیدنت تعجب کردن خیلی وقت بود قصد کچل کردنتو داشتیم هی امروز وفردا میکردیم که دیگه بابایی خیالمونو راحت کرد دستش درد نکنه الان تو پارک کنار خیمه گاه هستیم تازه ازجشن تولد امام حسین اومدیم خاله زهرا (دختر خاله بابایی)وس...
1 خرداد 1394
1